اطلاع رسانی وبلاگ جدید

با سلام به شما دانش آموز عزیز

لطفا برای دریافت فایل سؤالات درس پیام های آسمانی و سایر فایل های مربوطه به لینک زیر مراجعه نمایید:

meshkatschool.blogfa.com

حنجره خدا

حنجره ی خدا

ایکاش می شد حنجره ی خدا می شدم و حرف او را ابلاغ می نمودم . . .

ولی صد افسوس که همیشه حنجره ی نفس اماره بوده ام . . .

کاش می شد با بنیه ی علمی و تزکیه ی قوی آیات الهی را قرائت می نمودم . . .

لکن قرائتی که خالی از درون مایه های علمی و تربیتی و روحانی هست چندان اثری ندارد . . .

ایکاش می شدم وقتی آیات الهی را می خوانم اول می فهمیدم بعد می خواندم . . .

ولی من همیشه آیات الهی را به متاع بسیار ناچیزی فروختم تا خودم را برجسته کنم . . .

خدایا از اینکه نتواستم آن طور که دوست داری تلاوت کنم به درگاه تو عذر تقصیر می آورم و از تو تمنا می کنم که مرا ببخشی . . .

کاش می شد کسی پیدا بشود که قرآن در مغز استخوانش اثر کند و بعد تلاوت کند . . .

کاش می شد ریا و تظاهر لحظه ای امان می داد تا قدری هم در حین قرائت قرآن متوجه حضور تو می شدم . . .

 

نفس و ماهيت آن چيست؟

مدتي است كلمه نفس ذهن مرا مشغول كرده است و در اين مورد تحقيق مي كنم كه اين چيست؟

آیا نفس همان روح هست؟

.

آیا نفس همان عقل هست؟

.

در مقدمه کتاب معراج السعادت خواندم که نوشته بود نفس همان چیزی است که به آن روح و قلب و عقل گفته می شود  . . . پس از مطالعات زیاد دانستم که علامه بزرگوار مفهوم نفس و ماهیت و فعل نفس را خوب می شناخته است و به همین دلیل کتاب وی به یکی از کتاب های بسیار مهم و مرجع تبدیل شده است. اگر کسی مفهوم نفس را به درستی نفهمد چگونه می تواند راه های تربیت آن را بیان کند و یا آن را تشریح نماید؟!

.در حال حاضر نظرات علامه دهر صدرا لمتاهلین را در مورد نفس مطالعه می نمایم . . .

.

در حال حاضر چنین تصور می کنم که نفس همان امانتی است که خداوند در آخر سوره احزاب بیان فرموده است

.

چنین تصور می کنم که نفس همان کودک دورن هست که خداوند مسئولیت تربیت آن را بر دوش انسان نهاده است و عقل را به عنوان ابزار بسیار مهم و اساسی در اختیار او نهاده است

.

همچنین تصور می کنم جنگ اکبری که پیامبر (ص) از آن سخن می فرماید بین نفس و عقل هست نه عقل و شیطان

.

.

.

پس اين خود از نادانى است كه انسان نفس را از ميل به شهوات و بديها تبرئه كند، و اگر انسان از دستورات و دعوت نفس بسوى زشتيها و شرور سرپيچى كند رحمت خدايى دستگيرش شده ، و او را از پليديها منصرف و بسوى عمل صالح موفق مى نمايد. (تفسير الميزان تفسير آيه ۵۳)

 

خدا را شکر می گویم که هنوز می دانم که خیلی چیزها را نمی دانم و تا لحظه مردن چیزهای بسیاری هست بدانم لکن کسی چه می داند که امروز می میرد یا فردا یا اینجا می میرد یا در جایی دیگر.

الحمدلله خداوند اساتید بسیار بزرگی را در اخنیار شیعیان گذاشت که با تحمل مشقات و ریاضت های بسیار طاقت فرسا مسیر را پیمودند و به ما نیز نشان دادند و راس تمامی این اساتید و فقها و دانشمندان و علما پیامبر اکرم (ص) می باشد.

تفسير آيه اياك نعبد و اياك نستعين از زبان آيت اله طباطبايي (تفسير الميزان)

اياك نعبد و اياك نستعين ... كلمه عبد بمعناى انسان و يا هر داراى شعور ديگريست كه ملك غير باشد، البته اينكه گفتيم (يا هر داراى شعور) بخاطر اطلاق عبد به غير انسان با تجريد بمعناى كلمه است ، كه اگر معناى كلمه را تجريد كنيم ، و خصوصيات انسانى را از آن حذف كنيم ، باقى ميماند (هر مملوكيكه ملك غير باشد)، كه باين اعتبار تمامى موجودات با شعور عبد مى شوند، و بهمين اعتبار خدايتعالى فرموده : (ان كل من فى السموات و الارض الا آتى الرحمن عبدا، هيچ كس در آسمانها و زمين نيست مگر آنكه با عبوديت رحمان خواهند آمد).


معنى عبادت
كلمه عبادت از كلمه (عبد) گرفته شده و على القاعده بايد همان معنا را افاده كند، و لكن چه اشتقاقهاى گوناگونى از آن شده ، و يا معانى گوناگونى بر حسب اختلاف موارد پيدا كرده ، و اينكه جوهرى در كتاب صحاح خود گفته : كه اصل عبوديت بمعناى خضوع است ، معناى لغوى كلمه را بيان نكرده ، بلكه لازمه معنى را معناى كلمه گرفته ، و گر نه خضوع هميشه با لام ، متعدى مى شود، و مى گويند: (فلان خضع لفلان ، فلانى براى فلان كس كرنش و خضوع كرد)، ولى كلمه عبادت بخودى خود متعدى مى شود، و مى گوئيم : (اياك نعبد، ترا مى پرستيم ) از اينجا معلوم مى شود كه معناى كلمه عبادت خضوع نيست .
و كوتاه سخن ، اينكه : عبادت و پرستش از آنجائيكه عبارت است از نشان دادن مملوكيت خويش براى پروردگار، با استكبار نمى سازد، ولى با شرك مى سازد، چون ممكن است دو نفر در مالكيت من و يا اطاعت من شريك باشند، لذا خداى تعالى از استكبار از عبادت نهى نكرده ، ولى از شرك ورزيدن باو نهى كرده ، چون اولى ممكن نبوده ، ولى دومى ممكن بوده است ، لذا درباره استكبار باين عبارت فرموده : (ان الذين يستكبرون عن عبادتى سيدخلون جهنم داخرين ، آنهائيكه از عبادت من سر مى پيچند، و تكبر مى كنند، بزودى با خوارى و ذلت داخل جهنم خواهند شد)، و درباره شرك فرموده : ((و لا يشرك بعباده ربه احدا))، (واحدى را شريك در عبادت پروردگارش نگيرد) پس معلوم مى شود شرك را امرى ممكن دانسته ، از آن نهى فرموده ، چون اگر چيزى ممكن و مقدور نباشد، نهى از آن هم لغو و بيهوده است ، بخلاف استكبار از عبوديت كه با عبوديت جمع نميشود.

فرق بين عبوديت عبد در برابر مولى و عبوديت بندگان نسبت به خدا
و عبوديت ميان بندگان و موالى آنان تنها در برابر آن چيزى صحيح است كه موالى از عبيد خود مالكند، هر مولائى از عبد خود بان مقدار اطاعت و انقياد و بندگى استحقاق دارد، كه از شئون بنده اش مالك است ، و اما آن شئونى را كه از او مالك نيست ، و اصلا قابليت ملك ندارد، نمى تواند در برابر آنها از بنده خود مطالبه بندگى كند، مثلا اگر بنده اش پسر زيد است ، نمى تواند از او بخواهد كه پسر عمرو شود، و يا اگر بلند قامت است ، از او بخواهد كه كوتاه شود، اينگونه امور، متعلق عبادت و عبوديت قرار نمى گيرد.
اين وضع عبوديت عبيد در برابر موالى عرفى است ، و اما عبوديت بندگان نسبت به پروردگار متعال ، وضع ديگرى دارد، چون مالكيت خدا نسبت به بندگان وضع عليحده اى دارد، براى اينكه مولاى عرفى يك چيز از بنده خود را مالك بود، و صد چيز ديگرش را مالك نبود، ولى خدايتعالى مالكيتش نسبت به بندگان على الاطلاق است ، و مشوب با مالكيت غير نيست ، و بنده او در مملوكيت او تبعيض بر نميدارد، كه مثلا نصف او ملك خدا، و نصف ديگرش ملك غير خدا باشد، و يا پاره اى تصرفات در بنده براى خدا جائز باشد، و پاره اى تصرفات ديگر جائز نباشد.
همچنانكه در عبيد و موالى عرفى چنين است ، پاره اى از شئون عبد (كه همان كارهاى اختيارى او است )، مملوك ما مى شود، و مى توانيم باو فرمان دهيم ، كه مثلا باغچه ما را بيل بزند، ولى پاره اى شئون ديگرش (كه همان افعال غير اختيارى او از قبيل بلندى و كوتاهى او است ) مملوك ما قرار نمى گيرد، و نيز پاره اى تصرفات ما در او جائز است ، كه گفتيم فلان كار مشروع ما را انجام دهد، و پاره اى ديگر (مانند كشتن بدون جرم آنان ) براى ما جائز نيست .

وجه تقدم مفعول در ((اياك نعبد و اياك نستعين ))
پس خدايتعالى مالك على الاطلاق و بدون قيد و شرطها است ، و ما و همه مخلوقات مملوك على الاطلاق ، و بدون قيد و شرط اوئيم ، پس در اينجا دو نوع انحصار هست ، يكى اينكه رب تنها و منحصر در مالكيت است ، و دوم اينكه عبد تنها و منحصرا عبد است ، و جز عبوديت چيزى ندارد، و اين آن معنائى است كه جمله : (اياك نعبد...) برآن دلالت دارد، چون از يكسو مفعول را مقدم داشته ، و نفرموده (نعبدك ، مى پرستيمت ) بلكه فرموده : تو را مى پرستيم يعنى غير تو را نمى پرستيم و از سوى ديگر قيد و شرطى براى عبادت نياورده ، و آنرا مطلق ذكر كرده ، در نتيجه معنايش اين مى شود كه ما به غير از بندگى تو شاءنى نداريم ، پس تو غير از پرستيده شدن شاءنى ندارى ، و من غير از پرستيدنت كارى ندارم .

نكته ديگر اينكه ملك از آنجا كه (به بيان گذشته ) قوام هستيش به مالك است ، ديگر تصور ندارد كه خودش حاجب و حائل از مالكش باشد، و يا مالكش از او محجوب باشد، مثلا وقتى جنابعالى به خانه زيدى نگاه مى كنى ، اين نگاه تو دو جور ممكن است باشد، يكى اينكه اين خانه خانه ايست از خانه ها، در اين نظر ممكن است زيد را نبينى ، و اصلا بياد او نباشى ، و اما اگر نظرت بدان خانه از اين جهت باشد كه خانه زيد است ، در اينصورت ممكن نيست كه از زيد غافل شوى ، بلكه با ديدن خانه ، زيد را هم ديده اى ، چون مالك آن است .
و از آنجائيكه برايت روشن شد كه ما سواى خدا بجز مملوكيت ، ديگر هيچ چيز ندارند، و مملوكيت ، حقيقت آنها را تشكيل ميدهد، ديگر معنا ندارد كه موجودى از موجودات ، و يا يك ناحيه از نواحى وجود او، از خدا پوشيده بماند، و محجوب باشد، همچنانكه ديگر ممكن نيست به موجودى نظر بيفكنيم ، و از مالك آن غفلت داشته باشيم ، از اينجا نتيجه مى گيريم كه خدايتعالى حضور مطلق دارد، همچنانكه خودش فرموده : (اولم يكف بربك انه على كلشى ء شهيد؟ الا انهم فى مريه من لقاء ربهم ، الا انه بكل شى ء محيط، آيا همين براى پروردگار تو بس نيست كه بر هر چيزى ناظر و شاهد است ؟ بدانكه ايشان از ديدار پروردگارشان در شكند، بدانكه خدا بهر چيزى احاطه دارد)، و وقتى مطلب بدين قرار بود، پس حق عبادت خدا اين است كه از هر دو جانب حضور باشد.

وجه التفات و تغيير سياق آيه (اياك نعبد) از سياق غيبت به سياق حضور
اما از جانب پروردگار عز و جل ، باينكه بنده او وقتى او را عبادت مى كند، او را بعنوان معبودى حاضر و روبرو عبادت كند، و همين باعث شده كه در سوره مورد بحث در جمله (اياك نعبد) ناگهان از سياق غيبت به سياق حضور و خطاب التفات شود، با اينكه تاكنون مى گفت حمد خدائى را كه چنين و چنانست ، ناگهان بگويد: (تو را مى پرستيم )، چون گفتيم حق پرستش او اين است كه او را حاضر و روبرو بدانيم .
و اما از ناحيه بنده ، حق عبادت اين است كه خود را حاضر و روبروى خدا بداند، و آنى از اينكه دارد عبادت مى كند. غايب و غافل نشود، و عبادتش تنها صورت عبادت و جسدى بى روح نباشد،و نيز عبادت خود را قسمت نكند، كه در يك قسمت آن مشغول پروردگارش شود، و در قسمت ديگر آن ، مشغول و بياد غير او باشد.

حال يا اينكه اين شرك را، هم در ظاهر داشته باشد، و هم در باطن ، مانند عبادت عوام بت پرستان ، كه يك مقدار از عبادت را براى خدا مى كردند، و يك مقدار را براى نماينده خدا، يعنى بت ، و اينكه گفتيم عوام بت پرستان ، براى اين بود كه خواص از بت پرستان اصلا عبادت خدا را نمى كردند، و يا آنكه اين شرك را تنها در باطن داشته باشد، مانند كسى كه مشغول عبادت خداست ، اما منظورش از عبادت غير خدا است و يا طمع در بهشت ، و ترس از آتش است ، چه تمام اينها شرك در عبادت است كه از آن نهى فرموده اند، از آنجمله فرموده اند: ((فاعبد اللّه مخلصا له الدين ))، (خداى را با ديندارى خالص عبادت كن )، و نيز فرموده : ((الا لله الدين الخالص و الذين اتخذوا من دونه اولياء ما نعبدهم الا ليقربونا الى اللّه زلفى ان اللّه يحكم بينهم فيما هم فيه يختلفون ))، (آگاه باش كه از آن خدا است دين خالص ‍ و كسانى كه از غير خدا اوليائى گرفتند گفتند ما اينها را نمى پرستيم مگر براى اينكه قدمى بسوى خدا نزديكمان كنند، بدرستيكه خدا در ميان آنان و اختلافى كه با هم داشتند حكومت مى كند).

شرائط كمال عبادت و اوصاف عبادت حقيقى
بنابراين عبادت وقتى حقيقتا عبادت است كه عبد عابد در عبادتش خلوص داشته باشد، و خلوص ، همان حضورى است كه قبلا بيان كرديم ، و روشن شد كه عبادت وقتى تمام و كامل ميشود كه به غير خدا بكسى ديگر مشغول نباشد، و در عملش شريكى براى سبحان نتراشد، و دلش در حال عبادت بسته و متعلق بجائى نباشد، نه به اميدى ، و نه ترسى ، حتى نه اميد به بهشتى ، و نه ترس از دوزخى ، كه در اين صورت عبادتش خالص ، و براى خدا است ، بخلاف اينكه عبادتش بمنظور كسب بهشت و دفع عذاب باشد، كه در اينصورت خودش را پرستيده ، نه خدا را.
و همچنين عبادت وقتى تمام و كامل ميشود كه بخودش هم مشغول نباشد كه اشتغال به نفس ، منافى با مقام عبوديت است ، عبوديت كجا و منم زدن و استكبار كجا؟
و گويا علت آمدن پرستش و استعانت بصيغه متكلم مع الغير (ما تو را مى پرستيم و از تو يارى ميجوئيم ) همين دورى از منم زدن و استكبار بوده باشد، و ميخواهد بهمين نكته اشاره كند كه گفتيم مقام عبوديت با خود ديدن منافات دارد، لذا بنده خدا عبادت خود، و همه بندگان ديگر را در نظر گرفته ميگويد: ما تو را مى پرستيم ، چون بهمين مقدار هم در ذم نفس و دور افكندن تعينات و تشخصات اثر دارد، چون در وقتى كه من خود را تنها ببينم ، به انانيت و خودبينى و استكبار نزديك ترم ، بخلاف اينكه خودم را مخلوط با ساير بندگان ، و آميخته با سواد مردم بدانم ، كه اثر تعينى و تشخص را از بين برده ام .

دو جمله اياك نعبد و اياك نستعين روى هم يك معنا را افاده مى كند و آن عبادت خالصانه است
از آنچه گذشت اين مسئله روشن شد، كه اظهار عبوديت در جمله (اياك نعبد) الخ ، از نظر معنا و از حيث اخلاص ، جمله ايست كه هيچ نقصى ندارد، تنها چيزيكه بنظر مى رسد نقص است ، اين است كه بنده عبادت را بخودش نسبت ميدهد و بملازمه براى خود دعوى استقلال در وجود و در قدرت و اراده مى كند، با اينكه مملوك هيچگونه استقلالى در هيچ جهتى از جهاتش ندارد، چون مملوك است .

و گويا براى تدارك و جبران همين نقص كه در بدو نظر بنظر مى رسد، اضافه كرد: كه (و اياك نستعين )، يعنى همين عبادتمان نيز باستقلال خود ما نيست ، بلكه از تو نيرو مى گيريم ، و استعانت ميجوئيم .
پس بر رويهم دو جمله : (اياك نعبد و اياك نستعين ) يك معنا را مى رسانند، و آن عبادت خالصانه است كه هيچگونه شائبه اى در آن نيست .

زيباترين مفهوم دين اسلام: تقوا

وقتي فكر مي كنم كه چرا اين همه كلمه تقوا توي قرآن تكرار مي شه گيج مي شم.

هي از اين ور و اون ور مي گردم تا ببينم انسان هاي وارسته در مورد اين كلمه چي مي گن.

كلمه تقوا چيزي هست كه تعبيرات بسيار زيادي براش عنوان شده و مي شود.

اما حقيقتا منظور از تقوا چيست؟؟؟

تقوا را بدون درك حضور خداوند در همه حال و همه جا نمي توان معنا كرد.

حضور خداوند پارامتري هست كه بايد براي تفسير كلمه تقوا حتما آن را در نظر داشت.

يعني تقوا زماني معنا مي شود كه اول بتوانيم مفهوم هو معكم اين ما كنتم را درك كنيم.

استاد بزرگوار جناب آقاي رهنما مي فرمايد:

اگر كسي معنا و مفهوم آيه الم يعلم بان الله يري را بتواند براي خودش هضم كند آن وقت راحت تر مي تواند كلمه تقوا را براي خودش تفهيم كند.

 

آداب تلاوت قرآن کریم

بسم الله الرحمن الرحیم

... دغدغه اش همیشه این باشد که چه وقت خداوند به وسیله قرآن او را بی نیاز می گرداند ...

کسی که قرآن را فراگرفته و اینگونه بر دیگران برتری یافته و می خواهد که اهل قرآن و از بندگان خاص خداوند و از کسانی باشد که "فضل عظیم" و "اجز جزیل" به ایشان وعده داده شده، باید به ادب قرآن و معارف الهی آن آراسته گردد و با آن چه حامل (یا تالی) آن است، همانند شود.

رسول اکرم (ص) می فرماید: از مردم عده ای اهل الله هستند. سؤال شد: اهل الله کیانند؟ فرمود: اهل قرآن؛ ایشان اهل الله و از خاصان اویند.

اهل قرآن باید تقوای الهی را در همه جا و در هر زمان پیشه خود سازد و در خوراک و پوشاک و خانه و طرز رفتار خود پرهیزگار باشد، باید آگاه به زمان بوده صلاح و فساد خانواده خود را بداند و همه وقت مراقب خود باشد. زبان خود را حفظ کند و گزیده سخن گوید؛ اگر سخن گوید به جا و دانسته گوید و آن وقت که سکوت اختیار کند دانسته و به جا سکوت کند. به آن چه نفعی برایش ندارد نپردازد و در امور بی ثمر کنجکاو نباشد، از بدی ها و فریب های زبان بترسد آنگونه که از دشمنش بیم دارد و برای در امان ماندن از شر آن در بندش کند. کم بخندد و بیش تر فکر کند؛ تبسم و شادی اش آنگاه باشد که کاری را بر طبق حق و درست انجام می دهد.

حافظ قرآن باید گشاده رو و نیکو خلق باشد. نظر بلند و سینه ای گشاده داشته باشد، زود فریب نخورد. به آنچه دارد شاد نگردد چه برسد به آنچه که ندارد. نفس را از آنچه خدا را به خشم می آورد، دور کند. غیبت نکند. هیچ کس را کوچک نشمارد. دشنام ندهد. سرزنش نکند. ظلم و جور روا ندارد. به احدی سوء ظن نورزد. حسود نباشد. در هر کار خیر و اخلاق پسندیده قرآن را راهنمای خود کند. اعضا و جوارح خود را از محرمات بر حذر دارد. به امرهای قرآن عمل نماید. متواضع باشد. سخن حق را از همه بپذیرد. بلند مرتبگی و پاداش را از خدا بخواهد نه از خلق خدا. با قرآن امرار معاش نکند و آن را وسیله بهره بردن و کسب قرار ندهد. خود را وادارد که به پدر و مادر نیکی کند و در برابرش تواضع نماید. خاصه اگر به او قرآن آموخته باشند؛ صدایش را برای آنها بلند نکند، با چشم وقار و رحمت به ایشان بنگرد؛ برای سلامت و طول عمرشان دعا کند؛ در دوران پیری بی ملامت و تنفر از آن ها تشکر کند. صله رحم کند و قطع آن را نپسندد. بر خطاکار سخت نگیرد و پیش دیگران خجلت زده اش نکند و اگر اهل قرآن اینگونه شد همنشینانش با او انس گیرند و از گردش پراکنده نشوند و در رفتار و کردارش ادب قرآن را و در قول و گفتارش آیه های آن کتاب را به چشم ببینند.

اهل قرآن در هنگام خواندن قرآن باید:

در قرآن اندیشه کند، تا معارف آن به اندرونش راه یابد و به او بیم و خشوع بدهد. همّتش این باشد که در گفته های قرآن بنگرد و به امرها و نهی های آن توجه کرده آن ها را خوب بفهمد؛ سعیش این نباشد که چند صفحه ای را بخواند، یا سوره ای را به اتمام رساند. دغدغه اش همیشه این باشد که چه وقت خداوند به وسیله قرآن او را بی نیاز می گرداند و در جرگه پرهیزگاران، نیکوکارن، توکل کنندگان، صبرپیشگان، خشوع کنندگان، توبه کنندگان، پاکیزگان، راست گویان، ترسایان، امیدواران، بی رغبتان به دنیا و مشتاقان به آخرت راهش می دهد؛ نگران باشد که کی به برکت قرآن می تواند زبانش را حفظ کند. چشمش را از بدی ها بپوشاند. شکم و شهوت خود را نگهدارد. قبل از حسابرسی آخرت از خود حساب بکشد. آن گونه که شایسته است از خدا بترسد. برای آخرت توشه بردارد و برای روز رفتن آماده شود. به آن چه خداوند بدان مشتاق است رو کند و از آن چه او کراهت دارد دوری گزیند و از آتشی که بی اندازه سوزان است بترسد. آتشی که قعر آن ناپیدا و عمق آن دست نایافتنی است، اهل آن هرگز نمی میرند تا راحتی یابند. بدبختی شان کم نشود و گریه و زاری شان سود نبخشد. خوردنی شان زقّوم نوشیدنی شان حمیم است. چون پوستشان بسوزد پوستی دیگر بروید تا عذاب را همچنان بچشند. پشیمانند ولی سودی ندارد. بر دست های خود بزنند که چرا در اطاعت کوتاهی کردند و به معصیت پرداختند. بعضی شان گویند: ای کاش برای زندگی ابدی چیزی فرستاده بودم و بعضی دیگر چنین آرزو کنند: خداوندا! مرا برگردان تا آن چه از اعمال صالح انجام نداده ام بکنم. زبان عده ای دیگر این است: وای بر ما این نامه چیست که هیچ عمل کوچک و بزرگی را از قلم نیانداخته و آن را به حساب آورده؟! و دسته ای گویند: وای بر من ای کاش با فلان کس دوست نمی شدم و تعدادی از ایشان که صورت هاشان در عذاب های گوناگون از حالتی به حالت دیگر تغییر می کند گویند: ای کاش خداوند و رسولش را اطاعت می کردیم.

خداوند تبارک و تعالی در بیش تر آیات قرآن مؤمنان را از این آتش بیم داده است. مانند این آیه: ای مؤمنان! خود و خویشانتان را از آتشی که هیمه آن مردم و سنگ هاست حفظ کنید؛ آتشی که فرشتگان گمارده شده بر آن خشن و سخت گیرند و هرگز در اجرای فرمان خداوند نافرمانی نکنند و هر چه دستور یافته اند به اجرا در آورند.

اهل قرآن اگر چنان بود که گفتیم می تواند قرآن را آن گونه که باید تلاوت کند و آن گونه که شایسته است نگهداری نماید. قرآن در این صورت گواه و شفیع و همدم و امان او و خویشانش خواهد بود. این اهل قرآن هم خود و هم خانواده خود را سود رساند و پدر و مادر و فرزندان خویش را در دنیا و آخرت به خوبی ها و برکت ها نایل گرداند.

رسول خدا (ص) فرمود: هر کس قرآن را بخواند و به آن عمل نماید خداوند روز قیامت بر سر پدر و مادرش تاجی بگذارد که اگر در دنیا باشد نورش از نور خورشید بیش تر خواهد بود؛ حال درباره خود قاری چه فکر می کنید؟!

 

 یادآوری:

هرکس قرآن را برای غیر خدا و نه برای عمل کردن به آن فرا گیرد مصداق بارز این دو فرموده رسول خدا (ص) است که: بسا قاری قرآنی که قرآن او را لعنت کند و بیش تر منافقین این امت قاریان آن هستند.

این گروه حافظ حروف قرآن و ضایع کننده حدود و احکام آن هستند و قرآن را برای دنیا و زینت آن می خوانند؛ آبروی قرآن را سبک می شمارند و آن را وسیله ای برای کسب معاش می کنند، اگر آوازی نیک داشته باشند مایلند هر جا و نزد هر کس بخوانند تا آفرین و احسنت دیگران را بشنوند و کسب شهرت نموده بر مردم بزرگی کنند؛ مثل این قاریان مثل خری است که کتاب هایی را حمل کند، چقدر بد است مثل قومی که آیات خدا را تکذیب کردند؛ خداوند ستمکاران را هدایت نمی کند. (جمعه 5)

او را می بینی بر کسی که مثل او حافظ (و قاری) قرآن نیست یا به خوبی او نمی خواند ایراد می گیرد و کسی را که در حفظ یا قرائت قرآن از او پیش است معیوب می کند و لغزش او را نزد دیگران بروز می دهد. در برابر آیات قرآن بیم و خشوع ندارد و در آن ها اندیشه نمی کند. مؤدب به آداب قرآن نیست. از آیات عذاب متأثر و اندوهگین نگردد یعنی غافل و بی خیال است. تمام سعیش به خاطر سپردن حروف و کلمات قرآن است بی آن که متوجه معانی آن ها باشد. اگر حرفی یا کلمه ای را خصوصاً پیش دیگران غلط بخواند بسیار ناراحت شود، چون می ترسد مقامش پیش مردم نقص پذیرد و در چشم ایشان کوچک شود.

نبی اکرم (ص) فرمود: خداوند بهشت را بر کسی که برای دنیا و زینتش قرآن بخواند حرام کرده است.

امام باقر (ع) می فرماید: قرآن خوانان سه گروهند: عده ای قرآن را می خوانند و آن را مال التجاره و کالا می پندارند و به وسیله آن ملوک و شاهان را می دوشند و بر مردم برتری و فضیلت می جویند؛ عده ای دیگر قرآن را می خوانند و حروفش را حفظ و حدودش را ضایع می کنند خداوند مانند ایشان را زیاد نکند؛ گروه سوم قرآن را می خوانند و شفای آن را بر قلب های بیمار خود می نهند، شب خود را با آن زنده می دارند و روز خود را با آن به تشنگی می گذرانند، ایستاده در جای نماز آن را می خوانند و شبانگاهان با تلاوت قرآن خود را از خوابگاه به دور می دارند. به یمن وجود ایشان خداوند بلاها  را دفع می کند و دشمنان را نابود می سازد و باران می فرستد. این عده در بین قاریان مانند گوگرد سرخند، عزیز و گرامی.

امام صادق (ع) می فرماید: بعضی قرآن را برای مردم می خوانند تا بگویند او قاری قرآن است. بعضی دیگر برای به دست آوردن دنیا می خوانند و خیری در کارشان نیست اما عده ای هم قرآن را در نماز و روز و شب می خوانند تا ثواب ببرند.

بزرگی گفت: بنده ای شروع به خواندن سوره ای می کند و آن سوره او را سلام و صلوات می فرستد و بنده ای دیگر هم سوره ای را می خواند و آن سوره او را لعنت می فرستد. گفتند: این چگونه ممکن است؟! گفت: اگر بنده حلال قرآن را حلال و حرام آن را حرام بشمارد بر او سلام و صلوات است و الا لعنت و نفرین.

دیگری گفته است: بنده گاه قرآن می خواند و در حقیقت خود را نفرین می کند و نمی داند می خواند: لعنت خدا بر ستمکاران باد (هود 18) و خود به نفسش ظلم کرده و از ستمکاران است.

اهل قرآن اگر اینگونه باشد برای دیگران همیشه بدی و فتنه است زیرا در صورت عمل بر طبق ملکات نفسانی خود مردم نادان هم به او اقتدا می کنند و او را الگوی خود قرار می دهند و اگر کسی بر ایشان خرده بگیرد گویند: ما از فلان قاری یا حافظ قرآن یاد گرفته ایم و این به راستی گناهی بزرگ است.

 

نقل از:

 کتاب: راهیان حفظ قرآن

تألیف: الحافظ علا البصری و صفا الدین البصری

ترجمه: محمدمهدی رضایی

تاریخ: بیست و هفتم مرداد ماه 89 مطابق با هفتم رمضان المبارک 1431

تقدیر از استاد

لازم می دانم جهت شروع وبلاگ از زحمات بی دریغ استاد بسیار بزرگوار و عزیزم

جناب آقای حاچ مرتضی راهنما قاری بین المللی کشورمان تقدیر و تشکر کنم.

 پس از سال ها تمرین و استماع قرائت مختلف از اساتید مصری استاد رهنما من را به این نتیجه گیری سوق داد که شناخت صدا و طرز استفاده از آن مهم ترین مسئله در قرائت می باشد.

به نا بر توصیه ایشان حدود شش ماهی به قرائت استاد ابوالعینین شعیشع گوش دادم و سعی نمودم از وی تقلید کنم و این سرآغازی شد تا من بر اهمیت شناخت صدا بیشتر واقف شود.

از دیگر مواردی که مرا در رسیدن به این امر یاری کرد آشنایی با ردیف اول مقام بیات بود که ذیلا قطعات آن را برای استفاده عزیزان درج می نمایم:

مقام البيات وفروعه

بيات أصلي قرار

بيات أصلي قرار

بيات أصلي قرار

بيات أصلي نوى

بيات أصلي نوى

بيات أصلي نوى

بيات شوري

بيات شوري

بيات شوري

بيات شوري

بيات حسيني

بيات حسيني

بيات حسيني

بيات أصلي جواب

بيات أصلي جواب

بيات أصلي جواب

بيات شوري جواب الجواب

بيات شوري جواب الجواب

بيات شوري جواب الجواب

لینک اصلی برای دانلود